خانواده ما: مجموعه داستان
نویسنده:
یعقوب آژند
امتیاز دهید
از متن کتاب:
زن بابایم زن بدی نبود، ولی جنگره و ایرادی بود. هر چیزی که گیرش می آمد، برای بچه های خودش کنار می گذاشت. من و احمد و اختر در واقع چشته خور بودیم. آن زمانها که مادرمان زنده بود، ما بچه ها کبکمان خروس می خواند و نانمان توی روغن بود. وضعمان با اینکه چندان تعریفی نداشت، ولی مادر به هر دری که می توانست میزد تا لقمه نانی برای ما بچه ها دست و پا کند. مادر زن زحمتکشی بود. از اذان صبح تا تنگ کلاغ پر، سگدو میزد. پادویی و کلفتی و رختشویی و قالیشویی می کرد تا صنار-سه شاهی گیر بیاورد و کمک خرج خانه مان شود. گاهگداری از خانه هایی که کار می کرد غذا و لباس می آورد و به من و احمد می داد. خوشی مادر در خوشی ما خلاصه می شد. خوشی ما از تمام خوشی های نبوده مادر، سر بود. یک قلپ آب خوش از گلوی مادر پایین نمی رفت بس که در فکر ما بود. همیشه ورد زبانش بود:
- شماها باید درس بخونین. تمام جون کندن من و پدرتون به خاطر همینه. به قرآن و سی جزوش، تمام دنیا و مافیها پیش ما یه غاز ارزش نداره. شما آقا باشین برای ما بسه...
بیشتر
زن بابایم زن بدی نبود، ولی جنگره و ایرادی بود. هر چیزی که گیرش می آمد، برای بچه های خودش کنار می گذاشت. من و احمد و اختر در واقع چشته خور بودیم. آن زمانها که مادرمان زنده بود، ما بچه ها کبکمان خروس می خواند و نانمان توی روغن بود. وضعمان با اینکه چندان تعریفی نداشت، ولی مادر به هر دری که می توانست میزد تا لقمه نانی برای ما بچه ها دست و پا کند. مادر زن زحمتکشی بود. از اذان صبح تا تنگ کلاغ پر، سگدو میزد. پادویی و کلفتی و رختشویی و قالیشویی می کرد تا صنار-سه شاهی گیر بیاورد و کمک خرج خانه مان شود. گاهگداری از خانه هایی که کار می کرد غذا و لباس می آورد و به من و احمد می داد. خوشی مادر در خوشی ما خلاصه می شد. خوشی ما از تمام خوشی های نبوده مادر، سر بود. یک قلپ آب خوش از گلوی مادر پایین نمی رفت بس که در فکر ما بود. همیشه ورد زبانش بود:
- شماها باید درس بخونین. تمام جون کندن من و پدرتون به خاطر همینه. به قرآن و سی جزوش، تمام دنیا و مافیها پیش ما یه غاز ارزش نداره. شما آقا باشین برای ما بسه...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خانواده ما: مجموعه داستان